اسفند ۰۹، ۱۳۸۸

آگهي بازرگاني

خُب . اول شستنِ دستا... بعد باز كردنِ بندِ سوت.ين ( از دفتر خاطراتِ يه دختر وسواسي)

اسفند ۰۷، ۱۳۸۸

كمبود !

بنده در يك مورد به پسرا غبطه ميخورم : تُ.خم ِ چپي دارند كه همه ي چيزاي مفتُ حواله ميكنن بهش . ما كه نداريم چه كنيم حالااااا .

شاسي بلند

اين روزا يا بايد شاسي ِ ماشينت بلند باشه ، يا خودت شاسي بلند باشي . اگه هيچ كدومو نداري ، اقلاً يه تخته شاسي بايد داشته باشي ديگه ! واسه اِفه !!

بچه مثبت

- نبودي ببيني ! ديروز ب ِ .گا رفتم . - اِ ! كجا هس حالا ؟؟! آدرسشُ بده ما هم بريم .

تامي هيلفيگر

اي پسرِ جيگيليه دانشكده كه رديفِ اول مينشيني و ش.ورتت را آشكار ميكني . ننگ بر تو باد . چطور پارگيِ به آن بزرگيِ ش.ورتِ مارك دارت را نديدي ؟؟!

بچه محل

ميگم : بچه كجايي ؟ ميگه : خيابون فرشته . ميگم: كجاش ؟ ميگه : قلعه مُرغيش !!

مسئله اينست

يارو كمپرسور زيرِ پاشه ، اومده ميگه سه نخ بهمن بدين !!! مرتيكه ي نفهم !

وجدان درد

عذاب وجدان داشت ، بخاطرِ روزايي كه توي كافي شاپ دختره از عشق ميگفت و اون تلاش ميكرد فراموش كنه كه راست كرده !!!

اسفند ۰۴، ۱۳۸۸

كِرم داري؟

داراي يك عدد گوشيِ سوني اريكسون دوست داشتني ميباشم . امروز اما به بازار ميروم جهتِ خريد يك عدد نوكيا 1110 ! چون گوشي فقط كرم دارش خوب است . كه بنشيني بازي كني ، امتياز جمع كني همچين حالش را ببري .